تاریخ : جمعه 90/6/11 | 3:2 صبح | نویسنده : روح الله گرزالدین

کشاورزی قاطر پیری داشت. یک روز از بدی حادثه قاطر درون چاه عمیق و خشکی افتاد و با صدای بلند شروع به فریاد زدن کرد.

کشاورز با شنیدن صدای فریاد بر سر چاه آمد و دید که چه بلایی بر سر قاطر آمده است. چاه عمیق بود و قاطر سنگین. او میدانست بیرون آوردن قاطر از گودال اگر ناممکن نباشد بسیار سخت خواهد بود چون قاطر پیر بود و چاه خشک، کشاورز تصمیم گرفت که حیوان را در همان چاه مدفون کند به این ترتیب دو مشکل را حل می‌کرد: قاطر پیر را از درد و فلاکت نجات می‌داد و چاه خشک را هم پر می‌کرد. بنابراین همسایه‌ها را به کمک طلبید. بیل‌های پر از خاک یکی پس از دیگری بر سر قاطر ریخته می‌شد. قاطر که از این مساله بسیار وحشت‌زده و عصبانی بود ناگهان فکری به ذهنش رسید. هر بار که آنها یک بیل خاک بر سرش می‌ریختند، خود را تکانی می داد و برمی‌خواست. اگر چه کاملا خسته و کثیف شده بود، اما زنده بود و با بالا آمدن خاک در چاه، او هم بالا ‌آمد و از میان جمعیت به راه افتاد.

در تبدیل تهدید به فرصت گاه از ضعیف‌ترین موجودات نیز می‌توان الهام گرفت




  • قالب پرشین بلاگ
  • قالب بلاگفا
  • ضایعات